انقلاب بدون زن، انقلابی یكبعدی است
14 Îlon 2012 În
بسیار مایلم كه مهر ملكیت را بر روی جنسیت محو سازم. میتوان گفت كه حتی در دخترانی كه خود را مستقل میپندارند عرضه جنسیت بر پایه مالكیت، خصوصیتی فراگیر است و یا اینكه برخوردی در چارچوب لذتجویی پوچ از خودشان میدهند.
آنجا كه تعالی هست، جایی برای فرومایگی نیست. جاییكه فرومایگی هست تعالی و عظمت انسانی ممكن نیست. در زندگی و شخصیت شما، شخصیت و افكاری نهفته است كه ساخته و پرداخته دشمناند. سرگذشت هر یك از شما مملو از برخوردها و افكاری سنتی و بیهوده است. به زیبایی كه به شما بخشیدیم و به شهامت و صداقتی كه به شما آموختیم، پایبند باشید و شخصیت خود را بر این مبنا نمایان سازید. اما باید بدانید كه تا زمانیكه چیزهای ناپسند و مضر در شخصیت و رفتار شما وجود داشته باشد، بدون شك شما را اسیر ترفندهای دشمن كرده و به راه خدمت به دشمن خواهد كشاند. انسانی كه به كام دشمن فرو رفته باشد ولی در عین حال مرگ خود را با همه وجود حس ننماید، اصلاحپذیر نیست. زندگی كاملا فردی، زندگی مرگباری است.
پیشرفت بشری با قدرت خیال (ایماژ) انسان رابطه تنگاتنگ دارد. پیشرفت عملی زندگی، بدون تأثیر قدرت خیال و پیشبینی و یا به عبارتی بدون تأثیر اندیشه و اراده آن قوه بر روح و روان انسان ممكن نخواهد بود. آنجا كه صحبت انسان در میان است، چنین قدرت خیال و پیشرفت ذهنیای مهم است. حتی حیوانات برای ادامه زندگی دارای خصیصه میل و تمایلات هستند. انسان طی روند اجتماعی شدن به موجودی تبدیل شده كه جنبهی تفكر و تعقل آن بر دیگر جنبهها پیشی گرفته است. اینها را از این جهت میگویم كه بعد عملیاش از اندیشه و تعقل بریده و این بسیار خطرناك است.
گسست عمل و عقل از همدیگر انسان را به موجودی عقبمانده و خطرساز مبدل میسازد. انسان با قدرت اندیشه در برابر مشكلات میایستد و آنها را حل مینماید و اینگونه به هستی خود ادامه میدهد. انسان همچنین مسایل اجتماعی خود را با قدرت تفكر چارهیابی مینماید. خلاصه اینكه بدون تفكر، تخیل و تصور ممكن نیست.
آنكه در درست زیستن و انسانبودن مصصم نباشد، نه میتواند از حقوق و آزادی ملی دم بزند و نه از رهایی از ستم و استثمار طبقاتی. بزرگترین تهدید در زندگی، داشتن شخصیت شكل نیافته و بدرد نخوری است كه دشمن مانند تخته آزمایشگاه هر چیز را بر روی آن جای داده است. شخصیتی كه محصول درماندگی و فرومایگی است. تهدید دیگر، واقعیت خانوادهای است كه این شخصیت در آن زندگی میكند.
همه تلاشمان پایان دادن به موقعیت غیرانسانی است كه خلقمان در آن قرار دارد و ارتقای آن به موقعیتی قابل احترام است. جامعه ما را به باتلاق گناهكاران تبدیل كردهاند. جنبههای توانمندی كه بتوان آن را بدست گرفت بسیار اندك هستند. دشمن در تلاش مداوم برای بدنام نمودن خلقمان و كشاندن هرچه بیشتر آن به منجلاب بدیها است. مساله دور نگهداشتن این مردم از تأثیرات دشمن ـ با وجود كمبودن جنبههای نیرومند ـ آن را به خود آوردن و به هویت راستین خویش رساندن است.
عشق به میهن، عشق به زنان است. دریافتن زنان، دریافتن وطن است.
قبل از هر چیز رابطه زن و مرد در درون خانواده بسیار تحریف شده است. همه تلاش مردها این است كه زنان را به بنده و برده خود مبدل سازند. این، محور اصلی سیاست در خانواده است. فرهنگ سلطهگری و آنچه غرور مردانگی مینامندش این چنین بسط مییابد، با كنكاش در مورد مساله مرد بودن و مردانگی در مییابیم كه این مساله اساساً نه یك ضعف جنسی بلكه از یك ماهیت سلطهگر برخوردار است. مردها سلطهگرند. مردها به ریاست خویش ادامه میدهند. آنكه به مردها سلطهگری را آموخته، سیستم اقتدار است. سیستم اقتدارطلب به سلطهگری خویش ادامه میدهد و خانواده بیش از هر نهادی از آن متأثر میشود. مرد خانواده وظیفه سلطهگری خود را بر روی خانواده و زنها اعمال میكند. هنر مردها در خانوادههای ما ایفای نقش یك دیكتاتور كوچك است.
در مراكز فحشا (فاحشه خانهها) فرم و شكل انسانها تغییر مییابد، اسامی تغییر میكند اما ماهیت یكی است. در خانههای خصوصی (منزل) یك شوهر را تقسیم بر هزار یا ضرب در هزار كنید، در نتیجه هزار مرد از آب در میآید. نه تنها از لحاظ جسمی بلكه از هر لحاظ نحوه رفتارها و اقدامات فرق چندانی با روسپیخانهها ندارد.
معنی این گفته مرا باید بخوبی دریافت. آنجا معیارها و پرنسیب وجود ندارد. وضعیتی كه حاكی از شرف، برابری و آزادی باشد، وجود ندارد. آنهایی كه در روسپیخانهها هستند شاید از روی اجبار به این حال افتادهاند اما در خانواهها فریبكاری وجود دارد و این چیزی ورای اجبار است. سقوطی دلبخواه است. در مورد پدیده كرد ازدواجی كه پایه آن بردگی است تا این درجه مضر و خطرساز است. همه انرژی انسانها در این نوع روابط به هدر میرود.
زنبودن یا زنانگی یك اصطلاح صرفاً مرتبط با جنس نیست. با نگاهی به تاریخ با زنی برخورد میكنیم كه در عرصههای اجتماعی، سیاسی و بخصوص نظامی كاملاً بدون نقش مانده است. این همان وضعیتی است كه میتوان به آن "زن ستم دیده" گفت. زن بودن یا زنانگی در واقع محصول پیشرفتهای اجتماعی و سیاسی است.
مرد كرد همانطور كه در زمینه نظامی و لشكری ناتوان است، همواره زمینه بردگی و مزدوری برای دیگران در او موجود است. در واقع زنان مزدور مردها شدهاند. اما مردها بیش از زنان به شكل مزدوران یك ملت غالب یا یك طبقه سلطهگر در آمدهاند. از یك فرد مطیع خوب، یك برده خوب به بار میآید.
آنچه مورد ارزیابی قرار میدهیم روابط در درون خانواده، قبیله و عشیره است. بدون گذار از این نوع روابط نمیتوان از اجتماعی بودن و از ملیت سخن راند. زن یا مردی كه روابطشان از لحاظ ملی و اجتماعی به سطحی متعالی نرسیده باشد و روابطشان به شیوههای نفرت انگیز فئودالی، بیمار كننده و مختوم باشد برای جامعه هیچ فایدهای دربرنخواهند داشت. و این مساله در كردستان آن قدر بغرنج است كه مرگ زنان و مردان كرد در نتیجه این روابط است. خواسته ما پشت سر نهادن این نوع روابط بوده است. سیاسی شدن واقعی با گذار از این روابط ممكن است. انقلاب كردستان برای اولین بار میتواند به انقلاب زنان در بعد بینالمللی مبدل شود. انقلاب كردستان تماماً یك انقلاب آزادیبخش و اجتماعی زنان است. هم از لحاظ تئوریك و هم از لحاظ عملی، زمینه فراهم است. آنانكه فهم درستی از این كار دارند با این دیدگاه به آن نگریسته و آن را به سمت چارهیابی میبرند. اگر چنین شود انقلاب كردستان در رهایی زنان جهان نقش مؤثری بازی خواهد كرد.
انقلابی كه زنان نیرومند نیافریند، انقلابی یك بعدی است و به سادگی سقوط خواهد كرد. یك زن فاقد خصوصیات شخصیتی نیرومند در نظر من چندان ارزشی ندارد. زنی كه دنیایی خاص نداشته باشد، زنی كه نه حقیقی بلكه مصنوعی باشد، این توان را كه به زندگی غنا ببخشد ندارد و همه چیز را نابود میسازد. این، از نظر من نوعی حقارت بزرگ در زندگی است. و اگر من در موقعیت پیشرفته كنونی هستم، آن، تا حدودی به این نوع نگرش من مرتبط است.
سطح روابط بین افراد در كردستان به چه میزان است؟ روابطی كه گرهكور شده، روابط مرگ بار، روابطی كه از رشتههای پنبهای به هم بافته شدهاند، روابطی كه بر اساس ارزشهای بنیادین شكل نگرفتهاند و خیانت به میهن و خلق است و ضعفها و به زانو افتادن در مقابل دشمن از آنها نشأت میگیرد، تا چه اندازه باارزش هستند؟ بر این اساس روابط زن و مرد را چگونه میتوان تعریف نمود؟ این روابط حول برخوردهای خشن جنسی ایجاد میشوند.
در پدیده كرد انسانها آنچنان از منافع ملی، سیاسی، فرهنگی و حتی اجتماعی و اقتصادی دور نگه داشته شدهاند، دوری از ارزشها در سطح آنچنان بالایی است كه میتوان گفت تنها آنچه در دست انسانها باقی مانده، غرایز جنسی آنهاست. آنها چه هستند؟ آنها غرایزی مانند: گرسنگی و غرایز جنسی هستند.
بود و نبود خود را در یافتن زن یا شوهری برای خود میدانند و هنگامی هم كه آن را از دست میدهند، گویی كه هستی خود را از دست دادهاند و خود را نابود و از دست رفته میبینند. آیا زندگی و دنیا همین قدر حقیر است؟ پس دنیای سیاسی، دنیای نظامی، دنیای فرهنگی و فلسفی چه دنیایی هستند؟ در جنبش زنان، گام درست آزادیخواهی، نقش اساسی در تكوین خزبی دارد و همه ما بر اهمیت حیاتی آن در مبارزه رهاییبخش ملی و همچنین تكوین ارتش آزادیبخش واقف هستیم. آیا برای برداشتن چنین گامی آمادهاید؟ مساله اصلی شما هم همین است. باید این قدرت از خود نشان دهید. آیا میتوانید به تمامی از غرایز اندیشهها و شخصیتی كه تا این حد با بردگی درهمآمیخته بریده شود و آماده مبارزه برای كسب هویتی زیبا كه در همه شرایط در مقابل بردگی بایستد، هستید؟ بودنتان به پیروزی در این امر وابسته است. حق زندگی آزادانه را نیز این چنین میتوانید بدست آورید. در غیر این صورت برخوردهای عاطفی، رفاقت سبكسرانه، روابط سنتی، نگرشهای جنسیتی زنانه و مردانه نه تنها شما را در داعیه آزادیخواهی و زندگی به پیروزی نخواهد رساند بلكه همیشه بر سر راه آن ایجاد مانع خواهد كرد.
باید رك و صریح بود و به همان اندازه در جای لازم با رد بعضی مسایل، انتقاد از برخی دیگر و پافشاری بر حقایق موضعگیری نمود. اصرار شما در این مورد تنها برای زنان نخواهد بود بلكه تا حدود زیادی آنرا مستقیماً به مردها نیز تفهیم خواهد كرد. بر این مبنا كار اساسی شما باید تشكیل سازمان و تعمق در نگرش زنان آزاد باشد.
در شكل دهی یك انقلاب نیرومند خطمشی سیاسی PKK بر اساس فتح قلههای آزادی زنان و همچنین در امر همه آزادیهای از دست رفته، فراهم كردن زمینه گامبرداشتن مداوم در این مسیر است. بدین ترتیب راهگشای ایجاد جامعهای غنی خواهد بود. خط مشی PKK بجای جامعه مردسالار، جامعهای كه زنان با تكیه بر شخصیت شكستناپذیر خود روز به روز بر مشاركت، برابری و آزادی خود میافزایند، بعبارتی جامعه زنان و مردان آزاده را جایگزین خواهد كرد.
آنانكه دارای ارتشند، همه را سركوب میكنند. اصطلاحی تحت عنوان ارتش برابریخواه وجود ندارد. جایی كه برابری و یكسانی وجود داشته باشد، نیازی به ارتش نیست. ارتشها در جایی سر برمیآورند كه نابرابری وجود دارد. هم ارتش ستمگران و هم ارتش ستمدیدگان. جایی كه تنها ارتش مردها حضور دارد براحتی نمیتوان از حقوق زنان كاملاً ستمدیده سخنراند. در زندگی واقعی این ثابت شده است. پس بنابراین تشكیل ارتش زنان را باید بیانگر نوعی ارزش و یك اصل دانست.
از دوران كودكی دیدگاه و برخورد خاصی نسبت به زنان داشتم. از یك طرف آنها را جالب توجه و از طرف دیگر ترسناك مییافتم. به عبارتی هم آنها را خطرناك میدیدم و هم سعی در دستیابی به خصوصیات آنها داشتم. همیشه میان زنان برده، زشت و فرومایه با زنان تعالییافته و زیبا تفاوت قایل بودم. در مبارزه علیه گروه اول سعی در به میدان آوردن دیگری داشتم. این برای من یك خطمشی است. خطمشی كه دنیا را به دو بخش تقسیم نموده است. دنیای آزادیها و دنیای بردگیها. میبینم كه این منجر به ایجاد تشكلها و همچنین رخدادن تحولی عظیم میشود. هر رابطهای را بر پایه دستیابی به آزادی توسعه خواهم داد.
هر دختری كه ذرهای نیت آزادی داشته باشد در برخورد با من میتواند گامهای عظیمی بر دارد. به هر كجا كه میروم همه به خیزش در میآیند. شور و هیجان به پا میشود. دختران جوان نیرو میگیرند و برای پیروزی تلاش میكنند.
حتی ظاهر، جسم، زبان و روحشان تغییر مییابد و این، راه را برای عشق هموار میسازد. شاید هنوز فراگیر نشده باشد اما روابطی كه انسانها را جذب میكند این چنین بوجود میآیند.
جوابهایی كه به پرسش "چگونه باید زیست" داده میشوند، باید فراگیر باشند. این مساله به توان شخص و همچنین برخوردهای چارهجویانه وی بستگی دارد. چنین اشخاصی باید از قاطعترین مؤمنان و كسانی كه خود را پایبند نشان میدهند، آزادتر باشند. در این رابطه آنچه ما آن را مفیدترین نگرش مینامیم، باید بخوبی دركشود.
و پر واضح است كه در بسیاری مواقع كارایی خود را از میان بردهاند. ما میكوشیم كه ثابت نماییم كه این قدر و سرنوشت محتوم نیست و میتوان آن را با مبارزهای سیستماتیك تغییر داد. شخص خود را برای نمونه مثال زدم. دشمن در طول تاریخ و بخصوص در دوران امروزیمان با حملات بیامان خود شما را وابسته كرده، امكانات زندگی را به تمامی از شما گرفته و به شیوهای كه تاكنون نظیر آن دیده نشده جامعه را مورد هدف قرار داده است. اگر شما این را بهمثابه سرنوشت قبول نمایید و یا در مقابل آن طغیان كرده اما این طغیان را به شیوهای عاقلانه به خطمشی زندگی سازماندهی شده مبدل نكنید، به سختی شكست خواهید خورد. و این به نوبه خود زندگیتان را بیمعنا و شما را به بیمسوولیتی، ناآگاهی، بیادعایی و شكستخوردگی دچار خواهد كرد و به زندگی فرومایه و بیبنیاد محكوم میسازد و شما چه بهمثابه مرد و چه بهمثابه ملت، خود را شایسته هر نوع زندگی بیمحتوایی خواهید دید. و این در برابر زندگی انسانی گناهی نابخشودنی خواهد بود.
كارهای زیبایی صورت گرفت. میزان مشاركت شما در آنها مسالهساز است. چه كسی در كارها سستی بخرج میدهد و چرا شما برخوردی جدی و استوار ننمودید؟ اینكه هنوز مسایل را درك نمیكنید چه چیزی را میرساند؟ غیر از این در این دنیا چه چیزی را میخواهید بفهمید؟ چیزهایی كه در گذشته گمان میكردید كه فهمیدهاید تا چه اندازه به شما توان بخشیده؟ هیچ چیز بجز ظلم، فشار و خوار شدن. پس ادعا مینمایم كه ما آنچه به انسانها اعطا میكنیم از لحاظ مادی و معنوی به آنها توان زندگی میبخشد. بنابراین ادامه عدم درك و عدم مشاركت تنها میتواند كار انسانهای نامتوازن باشد. در كار ما توانمند كردن، درایت و به نتیجه رسیدن وجود دارد. شیوه كار شما نزول خواری بجامانده از اجدادانتان است. در مقابل ابعاد مدرن، خارقالعاده، تجربی، پیروزیآفرین، متحول كننده و نیرودهنده رهبریت همانند اجدادانتان یعنی به شیوههای رفتاری رفاقت سبكرانه، پرداختن به نوع عملكردهای خاندانی و غیره پناه میبرید.
تاریخ از هر لحاظ به ما امر میكند كه به ارتشی قوی مبدل شویم. اما شما با رفتار و كردارتان با حسن نیت سادهلوحانه به ما میگویید كه: "برای این كار آماده نیستیم" و یا "برای ما كردهای قدیمی همین قدر بس است" و این رفتارها را بر ما تحمیل میكنید. بسیار عامی و عادی است. به عبارتی پی به اعتلا یافتن نمیبرید. گویی كه بنیهتان تحت تأثیر بیماریهایی چون نانیسم (كوچكی؛ متضاد آن ژیگانتیسم: بزرگی) و راشیتیسم و پیری زودرس قرار دارد.
در گذشته امكان پیشرفت در جنگ بسیار محدود بود. این احتمال وجود داشت كه ما نیز تا به این حد در ادعای خود مصر نباشیم. اما اكنون میتوانیم حتی از ایجاد واحدهای پیروزمند سخن بگوییم. روابطی كه در نقطه مقابل آن قرار دارند نمودار بیارادگی، نبود افق دید و بیچارگی است. نبرد برای آزادی، جشن كسانی است كه به اعتلا احتیاج دارند. جنبش برای آنهایی است كه خود را مجهز و شادمان و زیبا میسازند. طی نبردهای ما چرا خود را به درجات عالی نرساندید، خود را زیبا نساختید و غنی نشدید؟ آنچه من از نبرد دریافتم، همینها بودند.
امروزه در صفوف ما جملاتی كه بسیار كاربرد دارند اینها هستند "شیفته زندگی شخصی است" یا "به امورات شخص خویش میپردازد". بسیار خوب به فكر زندگی خویش بودن لازم است. اما كدام خویشتن و كدامین زندگی؟ اگر این خویشتن شما تحقیر، خدمت به دشمن، بیچیزی، بیچارهگی و زشتی و بدبختی باشد این خویشتن و این زندگی به چه دردتان میخورد؟ مانند من زندگی خود را سامان دهید. با گرایش سیاسی، نظامی، ایدئولوژیك و سازمانی زندگی كنید. زیبا زندگی كنید.
وقتی كه بحث بر سر رهبریت باشد به اندازه سر سوزن نباید پلیدی در كار باشد. این برای خلق نیز صدق میكند. اما شما همانند پیشهای كه به چشم میزند هر چیزی را پلید میكنید. در دانش رهبری این قابل قبول نیست. طبیعتاً نمیشود این را با بهانههای غیرقابل قبولی چون راحتطلبی، خودپسندی، فردیت، سبكسری و عوامل اجتماعی توجیه نمود. این سخنان فریبكاریی بیش نیستند. پس خود را تربیت نمایید تا ارزشتان از یك ارتش بیشتر باشد. در حال حاضر بهترین فرماندهای ما "فرمانده سیگار" هستند. ناچیزترین غرایز خود را جایگزین واقعیات جنگ میكنند. فرماندهای كه جنگاوران خود را به دام مرگ میكشاند، نمیاندیشد، برنامهریزی نمیكند، از پیشبرد نبرد عاجز است و حتی چنین ادعایی نیز ندارد، خود را متعهد به آن نمیداند و چنین عزمی را نیز دارا نیست. این فرماندهها شب و روز به نبرد نمیاندیشند و حتی وانمود مینمایند كه چنین مسوولیتی بر دوش آنها نیست.
جنگ برای چنین فرماندهای چیزی فراتر از دعوای روستائیان نیست و افق دید چندانی ندارد. بدون حمله، بدون روحیه پیروزمندی و تنها بر این مبنا كه » اگر دشمن بیاید به او نشان خواهیم داد« میجنگد. در بهترین حالت میگوید »اگر دشمن شلیك كند، من هم شلیك میكنم» در سنگرها در حال حاضر چنین میجنگند. فرماندهان منتظر آنند كه دشمن بیاید و آنها هم شلیك كنند. هنوز هم به یك برنامهریزی همراه با ابتكار عمل كه دشمن را نابود سازد دست نیافتهاند.
فرمانده خوب بودن یعنی دشمن را به نفرین گرفتار ساختن. در یك آن چگونه میتوان دشمن را به نفرین گرفتار نمود؟ اول اینكه روزانه به شدت باید او را كوبید، دوم اینكه شخصیت جنگجوی جاودان مطابق با روحیات نبرد خلق بار آورد. ولی هر دوی آنها در شما موجود نیست. نه خود را متناسب با جنگ دراز مدت آماده میسازید و نه میتوانید روزانه به دشمن ضربه بزنید.
فرمانده كسی است كه توان زندگی بخشیدن به خلق را از خود نشان میدهد. فرمانده راه پیروزی را نشان میدهد. فرمانده كسی است كه میتواند به سرچشمه زندگی مبدل شود. فرمانده با پایبندی به خطمشی پیروزی حتمی، حتی با ریختن یك قطره خون حساب آن را میكند. كسی است كه با قبول موقعیت یا مسوولیت آن را كاملاً بجا بكار میبرد.
عشق به مانند یك دریاست، متعلق به همه ماست. هر كس باید در آن جای گیرد. باید به وسعتی باشد كه هر كس در آن بتواند غوطهور شود. دیدگاه من در باره عشق، به وسعت دریاست.
عشقی كه برای میهن و طبقات (خلق) نباشد، هیچ است. برای مرتبط ساختن آن هم تلاشی ذاتی و بزرگ لازم است. بسیاری هستند كه از آن دم میزنند اما در عمل خلاف آن را پیاده میكنند. چنین زنان و مردانی به چه كار میآیند؟ روابطشان تا چه اندازه ارزشمند است؟ این روابط راه به عشق نمیبرد بلكه میسوزاند و میكشد. اینها جوابهایی هستند كه ما به پرسش "چگونه باید زیست" میدهیم. میدانم كه سهل نیست، زیرا عشق به اندازه جنگ دشوار است.
آفریدن و بنیاد نهادن عشق و بر مبنای آن زیستن به معنای پیروزی در جنگ است. و این خود برابر است با تشكیل ارتش و سازمان و موفقیت قطعی در انجام وظیفه. و پس از آن حق ارزش قایلشدن و اظهار عشق به همدیگر را خواهید داشت. در این مساله جایی برای سبكسری و دورویی وجود ندارد. این یك شرط اجباری برای زندگی كردن است. اگر این گونه عمل كنید و بجنگید، میتوانید زندگی كنید.
زندگی آزاد شده، دوست داشتنی خواهد بود و بدون آن نمیتوان موجودیت یافت. میپرسید كه چرا تا بدین حد روی این مسایل تكیه میكنم. همه سعی من بر آن است كه مشخص شود كه چه كسانی حق زندگی دارند. چه كسانی خواهان آزادی و چه كسانی آن را درك نمودهاند و چه كسانی دروغپردازی میكنند.
بسیار مایلم كه مهر ملكیت را بر روی جنسیت محو سازم. میتوان گفت كه حتی در دخترانی كه خود را مستقل میپندارند عرضه جنسیت بر پایه مالكیت، خصوصیتی فراگیر است و یا اینكه برخوردی در چارچوب لذتجویی پوچ از خودشان میدهند. به نظر من هر دو مكمل همدیگرند. یكی از آنها به فاحشگی میانجامد و دیگری خود را شرحه شرحه نموده و به شیوههای مختلف به فروش میگذارد. من نیز در تجربه خود و در طرف مقابل (اشاره به فاطمه) شاهد آن بودهام. به فروش گذاشتن جزء به جزء جنسیت، در حقیقت این روی دیگر فاحشگی است. و نمونههایی از این دست به شیوهای فراگیر در جامعه وجود دارند، یعنی جنسیت را به عنوان یك ملك خوب دیدن و به معرض فروش گذاشتن بسیار رایج است. فاحشگی شیوه واضح مشخص فروش جنسیت است. طریقه دیگر از راه ازدواج بوقوع میپیوندد. نمیخواهم ازدواج را همچو یك نوع فاحشگی تحلیل كنم چرا كه راه را بر برخوردهای غلط میگشاید اما میتوانم آن را فحشاء دوجانبه بنامم. عرضه جنسیت خارج از ازدواج فحشاء عمومی است. باید هم از فحشاء عمومی و هم از فحشاء دوجانبه گذار نمود. بر این مبنا میتوان به عشق بزرگ دست یافت و این نیز احتیاج به عمل انقلابی و نیروی اندیشه دارد. شخصیتی كه بسیار قوی نباشد به آن دست نخواهد یافت. با این تحلیلات در مییابیم كه عشق با اعتماد و نیروی بزرگ در ارتباط است. اگر این دو وجود داشته باشند، ضعفهایی را كه برشمردم را میتوان بر طرف نمود. افراد هنگامی كه به ازدواج تن در میدهند، بعد از یكی دو سال راه را بر فحشاء میگشایند. هم زن و هم مرد به خارج از خانواده نظر دارند. زن و مرد نیز هزاران بار یكدیگر را فریب میدهند. اگر این فحشای دوجانبه نیست پس چیست؟
اگر تا بحال در مقابل دشمن ضربه نخوردهام بدلیل آن است كه در موضوع زن ضربه نخوردهام و در این رابطه پیروز بودهام.
روابط رفاقت (هوال بودن) میان رفیق یا رفقایی بوقوع میپیوندد كه از همه ضعفها رهایی یافته، بر حقیقت تاریخی خود تكیه نموده، هر نوع از خود بیگانگی را به كناری نهاده و بر مبنای هویت راستین خود، جایگاه خویش در زمان معاصر را تشخیص داده، پایگاه طبقاتی خویش را شناخته و آن را در استقلال ملی منعكس نموده باشد. از همه تأثیرات خانوادگی و قبیلهای و دینی آزاد گشته و به اندازه میهن دوستی به انسان دوستی نیز رسیده باشد. جهتیابی ایدئولوژیك ـ سیاسی نیرومند را دارا بوده و با قدرت تمام به استقبال آینده رفته و خود را برای كامیابیهای بزرگ آماده نموده باشد. در درون خود دارای قدرت سازماندهی زیادی باشد و به سازماندهی اولویت دهد و تمامی روابط، مفاهیم، عواطف و زندگی خود را بر این اساس جهتدهی كند و درك زندگی در این راستا را تعمق بخشد و در برابر تمام موانع مبارزه نماید و لحظه به لحظه روابط خود را بر مبنای معیارها و ارزش توسعه دهد و به اجرا گذارد و آنها را به روابط عظیم جنگجویی متحول نموده باشد.
فردی كه برای انقلابی شدن بپا خواسته، در همان لحظه از همه وابستگیهای گذشته جامعه میبرد و به عبارتی از آن طلاق میگیرد. یك زن انقلابی نیز باید بتواند همه زنجیرهای بردگی را پاره نموده و خود را آزاد نماید.
زنبودن غرور و سربلندی خاص خود را دارد. آنكه این غرور را پایمال میكند، مرد است. مردها این گفته را ابراز میدارند كه:« تو زنی، تو ناقصی». برای استثمار و به بردگی كشاندن ملتها نیز غرور و شخصیت آنها را میشكنند به آنها میگویند: ضعیف و فرومایه. زنان را نیز میتوان یك ملت به حساب آورد. اگر غرور شخصیتی و اراده شما را شكستهاند آن را نجات داده و بازیابید. با گریه و زاری و قهركردن تنها صفاتی كه عنوان زنان معمولی و زیردست به شما نسبت میدهند را قبول میكنید و عملی میسازید. باید حساب همه اینها را بخواهید. اما شما میترسید. كسی كه از خود هراس دارد غرور و احترام بدست نمیآورد. پرمدعا باشید. موقعیت جنگاوری و پیشرفت را به شیوهای كامل برای خود ایجاد نمایید.
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42