رواداری ستم بر جامعه با نام اسلام
21 Nîsan 2013 Yekşem
مشکل را باید ریشهیی در نظر گرفت. مشکل، جوهر نظام است. مشکل مفهوم و برداشت ملت یا امت است. مساله، مساله بردگی جامعه مخصوصا بردگی زن است. مشکل، گسست انسان از جوهر و طبیعت خویش است. مشکل، عدم دخالتدادن انسانها در انتخاب سرنوشت خویش است. مشکل، دگماتیسم و غلبه بر آنهاست.
نخست ترسیم تابلویی از سیستم و سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نظام ایران، امری روشنگرایانه خواهد بود. از دفاعیات و نظریات رهبرآپو بهخوبی استنباط میشود که نظامهای حکمران در سرتاسر تاریخ از نظر ماهیتی یک نوعند و در خطی موازی قرار دارند. سیستمی که کاهنان سومر در زیگوراتها حاکم ساختند با سیستمی که امروزه تمامی جهان را درنوردیده و با ملتـ دولت به نقطه پایانی رسیده یک هدف را دنبال میکنند. جوهر همه نظامهای حاکم، دورساختن انسان و تهیکردن او از جوهر و اصالت وجودی خویش است. که این خود یک انحراف تاریخی است. انحراف از کجا شروع شد؟ پیداست از گسست انسان و قطع رابطه او از طبیعت سرچشمه میگیرد؛ از رویآوری انسان به اقتدار و قدرتطلبی و خودمحوری. گسست انسان از "ما" و رسیدنش به "من"، بنیان انحرافات تاریخی را فراهم کرده است. پیداست عاقبت آن، دولت و نظامهای حاکم بر جهان از ابتدا تابحال است. یکی از این سیستمها، جمهوری بهاصطلاح اسلامی ایران است.
یکی از این منابع و ابزار تسلط رژیم بر فرد و جامعه، قانون اساسی حکومت اسلامی ایران است. در اصل 56 قانون اساسی چنین مقرر شده است: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست.» این بدان معناست که از همان اوان، فرد و جامعه را به تسلیم واداشته و بیارزش میسازد. یعنی انسان برده و عبد است. پیداست که عبد و برده دیگر حقی بر او مترتب نیست، زیرا حق از داشتن اراده ناشی میگردد. قانون اساسی در اصل مذکور، خدا را بر سرنوشت انسان حاکم میگرداند. مادامی که چنین حاکمیتی مطرح است، پس او چگونه و برای چه مبارزه و تلاش نماید؟! بدینوسیله فرد را به تسلیمیت درمیآورد. اجتماع افراد تسلیمشده نیز خود منجر به تسلیمشدن جامعه میگردد. بیارادگی، عدم مبارزه، ناامیدی، اعتقاد به جبر و سرنوشت، عدم استقلال، عدم احساس آرامش و آسایش روحی، ترس، قبول خشونت، پرداختن به امور فرعی، عدم تحلیل مسایل از جنبههای متعدد و یکجانبهنگری، مطلقیتگرایی و دگماتیسم و... از خصال جامعه تسلیمشده است. خلاصه همانطور که رهبرآپو میگوید: «فرد ضعیفهشده، آماده ارتکاب همه نوع بدی و فسادی است.»
در اینجا بایستی اشاره کنم که قانون اساسی و اسلام سیاسی در راس آنها مجهتدین و سردمداران ایدئولوژی رسمی ایران، آیات و احادیث را به نفع حاکمیت خویش تاویل و تفسیر میکنند. همچنانکه کاهنان سومری برای مشروعیتبخشی به خویش، دست به افشای ایدئولوژیکی رسمی نمودند، سردمداران ایدئولوژی رسمی ایران نیز از این راهکار به نفع خویش استفاده کردهاند. در قرآن آمده است که «خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خود آن قوم قیام کرده و قدر خویش را تعیین نماید.» پس چرا قانون اساسی، این آیه را بهعنوان مبدا و منشا استخراج احکام قرار نداده است؟! یعنی قرآن و احادیت را هم آلت دست خویش قرار داده و دلبخواهانه و بر طبق طبع و خواست خویش آن را تاویل و تفسیر میکنند. بههمین علت، رهبرآپو از اسلام سیاسی و اسلام فرهنگی بحث و در این خصوص، اقدام به تفاسیر ارزشمندی نمودهاند. وی اخلاقیات یعنی فرهنگ اسلامی را پسندیده و اعلام میدارند که باید مساجد، جای رفع و حل مشکلات متعدد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی گردند. ولی متاسفانه میبینیم که مساجد، به محل رواج اسلام سیاسی و هر چه بیشتر دگماتیزهکردن اسلام مبدل شدهاند.
نمونهیی که آوردم، بهوضوح نشان از تفسیر سلیقهیی و باب میل حاکمان جمهوری اسلامی از اسلام و منابع اسلامی دارد. یعنی از آن برای مشروعیت جلوهدادن زور و ستم و استثماری که اعمال داشتهاند بهره میجویند. زیرا مشروعیت و مشروعیت بخشی مهم است.
اسلام دینی است که در سطح بالایی به اخلاق و ارزشهای اخلاقی، اهمیت قایل است. تا جاییکه حضرت محمد علت و دلیل بعثت خویش را اخلاق و پرداختن بدان اعلام میکند. همچنانکه در قرآن هم به این مساله پرداخت شده، آیا اکنون میتوان از وجود اخلاق در اسلام سیاسی بحث نمود؟ بنگرید که امروزه چگونه این اصل مهم از اصول اسلامی را حاکمان ایران از معنا و جوهر راستین آن تهی ساختهاند. آیا آلودهکردن میلیونها جوان ایرانی به مصرف مواد مخدر امری اخلاقی است؟ آیا ازدواج اجباری و زودهنگام، میتواند از زمره اعمال اخلاقی محسوب گردد؟ آیا ممانعت از شرکت مردم اعم از زن و مرد و پیر و جوان در انتخاب سرنوشت خویش، میتواند امری اخلاقی تلقی گردد؟ از همه اینها مهمتر، آیا آلتقراردادن اسلام برای تداوم حاکمیت و سلطه میتواند اخلاقی باشد؟ پیداست که خیر! اما همه اینها بهوقوع میپیوندند. جوانان را بیکار میکند، در سن پایین به ازدواج وادار میکند، محیط اجتماع را برای بزهکاری، آماده میسازد، آنگاه معتادین را بهاصطلاح به بازپروری یعنی مراکز بازپرورش معتادان میفرستد. یعنی بیماری را رواج داده سپس تظاهر به درمانکردن آن میکند. به گفته منابع خبری ایران، اکنون میلیونها معتاد در ایران وجود داشته و خود دولت اذعان میکند که خطری بزرگ، ایرانیان را مورد تهدید قرار داده است. اقدام دولت در برابر این معضل چیست؟ به ظاهر معتادان را دستگیر و روانه بازداشتگاهها کرده و پس از مدتی از زندان آزاد میکنند. طبیعی است که در زندان راههای وصول به مواد مخدر را بهتر و حرفهییتر میآموزد و حتی خود مامورین بهاصطلاح مبارزه با مواد مخدر، وظیفه اصلیشان، تهیه مواد مخدر برای زندانیان معتاد است. معتاد از طرفی حرفهییتر از زندان آزاد میشود و از سوی دیگر، تغییری در وضعیت اجتماعی او بهوجود نیاورده، بیکاریش همچنان ادامه داشته و ناراحتیهای روحی و روانیش صد چندان شده است؛ زمینههای بزهکاری برایش بیشتر و مساعدتر شده لذا بار دیگر به مواد مخدر روی میآورد. با ریشهیی معضل یعنی تهیهکنندگان و مافیا کاری ندارد. یعنی علت را ندیده و به معلول میپردازد.
با رواج ازدواج و بمباران تبلیغاتی جامعه در این خصوص، نسبت به بردهکردن فرد و تسلیمگیری جامعه اقدام میکند. امروزه تقریباً در همه رسانههای نوشتاری، شنیداری و دیداری یعنی روزنامه، رادیو و تلویزیون، مطلب، برنامه و یا فیلمی در مورد ازدواج موجود است. واقعاً نیز جای سوال است که چرا اینقدر به ازدواج اهمیت میدهد؟ چرا اینهمه در این باره سرمایهگذاری میکند؟ همچنانکه رهبرآپو در کتاب دفاع از یک خلق نیز میگوید: «تحمیل نخستین اتوریته بر زن، امری تصادفی نیست، زن نیروی جامعه ارگانیک و نماینده اوست. بدون گذار از او، پیروزی مردسالارانه امکانپذیر نبود و فراتر از آن، نمیتوان به نهاد دولت پای نهاد. گذار از نیروی زنـ مادر از معنایی استراتژیک برخورد است.»
بردهسازی و تسلیمگیری جامعه و فرد، از بردهکردن زن میگذرد. با ازدواج و رواج آن، آنهمه با معیارهای موجود جامعه ایران که هم نسبت و هم عادات و هم حکومت و قوانین مدون آن، بستر را برای زندانیکردن زن در قفسهای رنگارنگ هموارتر میسازد. سعی در رسیدن به اهداف خویش دارد. اولاً، حکومت با چنین سیاستی، جوانان را به خود مشغول میکند. چرا که جوان متاهل باید از صبح تا شب دنبال قوت لایموت خویش گشته و زندهماندن جسمانی و فیزیکی خود و خانواده را ضمانت نماید. پیداست در چنین وضعیتی، او دیگر فرصت پرداختن به امور سیاسی را ندارد. یعنی همان امری را بهجای میآورد که مطلوب حکومت است. ازدواجهای دانشجویی، کمیته امداد و... از جمله کارها و نهادهای عملی در راستای دورسازی جوانان از سیاست هستند.
جالب است که برای مشروعیتبخشی به این عمل خویش، باز هم احادیث و روایات را وسیله قرار میدهد. میگوید که پیامبر گفته: «انسان مجرد، ایمانش کامل نیست، برای کاملکردن ایمانیش باید حتما ازدواج کند.» ولی چرا نمیگوید انسانی که هویت، زبان، آزادی و... نداشته باشد، او هم کامل نیست. در حقیقت هم همینطور است. انسانی که هویت، آزادی بیان، استقلال، امنیت جانی و مالی و... نداشته باشد چگونه انسانی است؟ رهبرآپو میگوید که حتی حیوان هم دارای زبان است، حتی گنجشک هم در جایی لانه میسازد که در امن و امان باشد. اما انسان که در قرآن، اشرف مخلوقات خوانده شده، در ایران از چنین حقوقی بینصیب است. این مساله با کجای اخلاق سازگاری دارد؟ از طرفی میگویی پیرو قرآنیم و آیات مربوطه به کرامت انسان را میخوانی و از طرفی دیگر، او را به مرتبه حیوانی تنزل میدهی!
در اصل پانزدهم قانون اساسی اشاره به آزادی خواندن، نوشتن و آموزش به زبانهای غیرفارسی شده است ولی از سوی دیگر، امکان خواندن و نوشتن را خدمت پخش ایدئولوژی رسمی قرار داده. درست است که خواندن و نوشتن به زبان کردی در ایران عملاً وجود دارد، اما بهصورت رسمی در مدارس و دانشگاهها موجود نیست. آنچه که در موسسات، روزنامه، مجلات، رادیو و شبکههای تلویزیونی به زبان کردی انتشار مییابد، اشاعه ایدئولوژی رسمی دولت و سیستم است؛ تزریقکردن ایدئولوژی رسمی نظام به تمامی جریانات و نشریات است. یعنی با زبان مادری، میتواند مدح سیستم را بکند، ولی نمیتواند به سیاست پرداخته و به رشد و پیشبرد فرهنگ و زبان خود اقدام نماید. در واقع، با زبانی که بهکار میبرد، تیشه بر ریشه فرهنگ و عقاید خودی میزند. با زبان مادری صحبت میکند اما رژیم کاری کرده که با همان زبان، نسبت به وارونه جلوهدادن تاریخ و افتخارات فرهنگی و فلسفی خویش اقدام کند. یک کرد نمیتواند تاریخ واقعی خلقش را بر زبان رانده و بالعکس از تاریخ نوشتاری بیگانگان و دشمنان حرف میزند. دیگر لازم نیست که دشمن لشکرکشی کرده و دلار و تومان خرج کند. این، کمهزینهترین جنگ برای دشمن و ضررمندترین جنگ علیه خود و خلق خویش است. البته این تنها برای کردها صدق نمیکند، آذریها، عربها، ترکمنها، گیلکها و حتی فارسها هم زبانشان را تنها در خدمت سیاستهای دیکتهشده حکومت بهکار میگیرند. نظام، منفعت خود را مد نظر داشته و برایش، کُرد، ترک و ... تفاوتی ندارد. ببینید چگونه فرهنگ، ادبیات، موسیقی و... خلقها را برای استحاله در فرهنگ رسمی بهکار میبندد؟ موسیقی و هنر را نیز در انحصار خویش قرار داده است. خلقها نمیتوانند با زبان و ادبیات خود، درددلها، آرزوها، مشکلات و اتوپیاهای خویش را ابراز کنند. در واقع، قتل عام فرهنگی همین است. اکنون دولتهای حکمران دیگر با قتل عامهای نظامی و لشکرکشیها نمیتوانند به نتیجه برسند. لذا از طرق دیگری استفاده مینمایند که یکی از آنها قتل عام و کشتار در عرصه فرهنگ و هنر جوامع است. میدانیم فرهنگ از روح باطن و ضمیر افراد مایه میگیرد و انجام قتل عام در این حیطه، یعنی قتل عام در همه عرصههای زندگی. حکومت اسلامی ایران از این اسلحه نهایت استفاده را میکند. در درون خود، فرهنگ خلقهای دیگر را نپذیرفته و هیچ رنگ و صدایی بهجز رنگ و صدای خود را قبول نمیکند اما در مجامع بینالمللی ظاهر گشته و از گفتگوی میان تمدنها حرف میزند!
یکی دیگر از عرصههای مهم فرهنگی، عرصه سینما و نمایش است. در این عرصه نیز دولت ایران اقدام به نشر فرهنگ قدرت و حاکمیت میکند. اولاً همانگونه که گفتم، یکی از موضوعات اساسی سینما، ازدواج و تبلیغ امر ازدواج است. در واقع، افزایش تعداد خانوادهها پر واضح است وجهه کمّی آن مد نظر دولت است. میدانیم همانگونه که رهبرآپو هم گفتهاند، خانواده میکرودولت است. توسعه نهاد خانواده یعنی توسعه قدرت و حیطه تصرفات دولت. دولت ایران نیز از راه این دولت کوچک به تخریب کیان جامعه میپردازد.
همانطور که میدانیم مردان، بهخصوص مرد کُرد در ایران، برده سیستم است. خواسته یا ناخواسته از سیستم و سیاستهای آن تبعیت میکند. از یک کارگر ساختمان گرفته تا دکتر و مهندس و قاضی و نماینده مجلس و استاندارد و... بالاتر از او دولت است و نهایتاً ارزش اضافی ناشی از کار او در اختیار دولت و انحصار دولتی قرار میگیرد. او ضعیفهشده دولت است، برای کشاندن این سلسله به خانواده، دولت از فرد استفاده میکند. در واقع، مرد خانواده حلقهیی از زنجیر اسارت دولت است. میدانیم او دچار انواع و اقسام حقارتها، شکستها، ناامیدیها و... میگردد. باید آنها به خانواده هم منتقل گردند تا زنجیر و حلقه بردهها تکمیل شود. ازدواج و تشکیل خانواده، اولین و مهمترین حلقه زنجیر اسارت است. بنگرید همانگونه که دولت در جامعه، رییس و حکمران مرد است، مرد نیز دوام این سلسله در خانه است. او هم رییس زن و فرزندان است، قانونگذار ایرانی در ماده 1105 قانون مدنی صراحتاً این ادعا را تایید مینماید. ماده چنین مقرر میدارد: «در روابط زوجین، ریاست خانواده از خصایص شوهر است.» تمامی سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، این اصل را ساری و جاری میسازند و بدان مشروعیت میبخشند. سوال اینجاست چرا سیستم به چنین چیزی احساس نیاز کرده است؟ چرا همه وسایل تبلیغاتی خود را صرف ایجاد و توسعه چنین ذهنیتی کرده است تا جایی که آن را خصیصه منحصر بهفرد مردان قرار داده است؟
بدین علت زن آماج حمله قرار میگیرد که زن، نیروی جامعه ارگانیک است. جوهر هستی و طبیعت بوده و تا بر آن غلبه نکند، موفقیت آن سیستم غیر ممکن خواهد بود. باید بهصورت ریشهیی بدین مساله پرداخت. احمدینژاد، رییس جمهوری ایران، سه زن را برای تصدی پستهای وزارتخانههای آموزش و پرورش، تعاون، درمان و آموزش پزشکی به مجلس معرفی کرد. همانگونه که میدانید یکی از آنها موفق به کسب رای اعتماد از مجلس شد (وزیر بهداشت). البته این، یک اقدام سیاسی و تبلیغاتی و فریب اذهان عمومی است. چرا که اگر همه وزارتخانهها را به زنان واگذار کنند، باز هم مساله همان است که هست. زیرا که سیستم، رنگ و ذهنیت زن را ندارد. کار احمدینژاد، دماگوژیی بیش نیست. او خطر را احساس کرده و میخواهد کشتی در حال غرق سیستم را اندکی به ساحل نجات نزدیک کند که پیداست کارش بهمثابه آب در هاونکوبیدن است. به اقدام احمدینژاد باور کنیم یا به مقررات قانون اساسی و قانون مدنی در خصوص زنان؟ جهت درک بیشتر مساله و اثبات اقدام فریبکارانه و کاذبانه رییس جمهوری اقدام به ذکر چند ماده از قوانین مدونه ایران در باب زنان مینماییم تا آشکار گردد حقیقت چیست؟ پیداست ضوابط قانون، بر اقدامات احمدینژاد برتری و اولویت دارد. بهعنوان مثال، ماده 1133 قانون مدنی مقرر میدارد: «مرد میتواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد.» از این عبارت مستفاد میگردد که زن مایلمک مرد است و حتی جزیی از داراییهایی او محسوب میگردد. بهمثابه ماده و ابزاری به او نگریسه میشود. لذا چه وقت بخواهد از او جدا میشود و هر وقت هم که بخواهد با او زندگی میکند. آقای ریاست جمهوری بهتر است بهجای دادن پست وزیری و یا استانداری به زن، او را از چنین دامهایی نجات دهد. او را از مادهبودن و شیوارگی درآورد.
بهقول رهبرآپو آزادی هر اجتماعی به آزادی زنان بستگی دارد. وسیله سنجش اخلاقیبودن یا نبودن، پلوتیکبودن یا نبودن یک جامعه با معیار آزادی زن سنجیده میشود. آیا میتوان از آزادی یا نبود آزادی یک شی صحبت کرد؟ پیداست نه! ماده 1108 قانون مدنی گواه دیگری است بر اینکه مشکل زن در ایران از اساسیترین مشکلات است. حکومت دینی تا چه اندازه نسبت به سقوط مقام زن اقدام کرده است. حضرت محمد در مورد زن میگوید: «بهشت، زیر پای مادران است.» و یا اینکه «وقتی مادری میگرید، عرش تکان میخورد.» احمدینژاد در هنگام معارفه وزرای زن و پیش از آن، در برنامهیی رادیویی در خصوص زن میگفت: «در جاییکه زن باشد، اخلاق وجود دارد. زن یعنی اخلاق و کرامت.» یعنی از یکسو زن را مترادف با اخلاق قلمداد کرده و از سوی دیگر، او را شی بهحساب میآورد.
ماده 1108 میگوید: «هر گاه زن بدون مانع مشروع، از ادای وظایف زوجیت امتناع کند، مستحق نفقه نخواهد بود.» ماده 1107 قانون مدنی، نفقه را اینگونه تعریف میکند: «عبارت است از مسکن، لباس، غذا و وسایل خانه که بهطور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد.»
مفهوم این ماده بدین قرار است که: اگر زن، مطابق دستورات و فرامین شوهر رفتار نکند، حق حیات ندارد. حق حیات زن، بسته به اطاعت از فرامین شوهر است. زن در اینجا مانند کارگری پنداشته شده که اگر کار نکند، صاحب کار میتواند دستمزد او را پرداخت نکند. میتوان فجیعترین انسانفروشی و حقارت به انسان را در این ماده دید. این ترور شخصیت است، ترور انسان. انسانی که اشرف مخلوقات خوانده شده و بهشت را زیر پای او میدانند، مانند کالایی فرض شده که اگر فایدهیی به حال صاحبش داشت که نگهداری و حفاظت میگردد وگرنه دور انداخته میشود.
در ماده فوق، کلمه وضعیت زن دیده میشود! یعنی زن از نظر فیزیکی و ظاهری تا چه حد زیباست و یا چه حد از شهرت و بهاصطلاح، از اصالت خاندانی برخوردار است، نفقه بنا به آن پرداخت میشود. این دیگر، عذر بدتر از گناه است؛ حقارت و حقارت! چگونه میتوان ارزش یک انسان، آنهم مادر با مادیان سنجیده شود و پول و ارزشهای مادی جای او را بگیرد؟! وقتی به زن، بهمثابه یک متاع نگریسته شود، آنگاه کل جامع متاع است و کالا، و سردمداران حکومت نیز خریداران آن.
متاعشدن و کالاشدگی، اساس ازهمپاشیدن جامعه شده و انسان را گرگ انسان کرده است. برای همین است که میگوییم دولت یکی است و سیستم حاکم بر جهان، همه از یک جوهر برخوردارند. امپریالیسم امریکا با صهیونیسم اسراییل و حکومت اسلامی همه در یک جهت سیر میکنند. جوهر و ماهیت یکی است، شکل و ظاهر با هم متمایز است. متاعکردن انسان و جامعه از خصایص هر کدام از دول جهان میباشد. شرق و غرب و شمال و جنوبش در این باب یکی هستند. خانواده در خدمت متاعکردن جامعه است چرا که خانواده سلول و هسته کوچک جامعه بوده و دولت از این سلول و نهاد استفاده کرده است. متاعی که با پول قابل خرید و معاوضه بوده و بیروح و قابل مصرف است؛ از بین میرود و با حواس پنجگانه قابل ارزیابی است. وجدان، اخلاق و... در جوامعی که کالاشدهاند وجود ندارد. در جایی هم که اخلاق و وجدان نباشد صحبت از آزادی صحیح نیست و در جایی که آزادی نباشد، صحبت از انسانبودن و ارزش، نمیتواند محلی از اعراب داشته باشد. زیرا در این صورت، زن کالاست، مرد کالاست، بچهها کالایند، مکان کالاست، یعنی همه برای مصرفاند. "استفاده کن و بینداز دور"! مناسبات خانوادگی، رفاقتهای بهظاهر صمیمی دوستان در جوامع، روابط زن و مرد، حتی پدر و مادر و فرزندان همه بر اساس منفعت بوده و منفعت نیز اساس کالا و کالاشدگی است. بایستی انسان را از این کالاشدگی نجات داد. وضع انسان که او را موجود جانداری میدانند، اینگونه است، وای به حال طبیعت که آن را بیجان و بیروح و بیحس میدانند. وقتی به انسان بهعنوان کالا مینگرند، پر واضح است به طبیعت هم بدتر از آن مینگرند. متاعدیدن انسان و طبیعت مساوی است با مشروعدیدن و مباحدیدن هرگونه دخل و تصرف در آنها. بهنظرم شیپنداری انسان، ریشهاش برمیگردد به کالاپنداری طبیعت. تا زمانیکه لقب وحشی به طبیعت داده شود و هرگونه دخل و تصرف بر طبیعت روا و مشروع شمرده شود، همچنین فاصله بین انسان و طبیعت روزبهروز در حال تزاید باشد، حال انسان و جامعه او بهتر از این نخواهد بود. این امر، تا آنجا اهمیت دارد که رهبری برگشت دوباره به طبیعت را اساسیترین کار و وظیفه انسان قرار داده است. تا انسان با طبیعت بیگانه باشد و از آن گریزان، همچنین آن را وحشی پندارد، انسان و جامعه از بحران گرفتارآمده نجات نخواهد یافت. طبیعت در متولوژی، ادبیات، فلاسفه، پیامبران اساس خلقت است. بنگرید زرتشت فیلسوف و پیامبر کُرد ایرانی، چگونه به طبیعت نگریسته و تا چه حد به آن و آنچه که در خدمت آن است، ارزش قایل میشود. بهعنوان نمونه، زرتشت، گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک را به نگاه و چگونگی برداشت از طبیت نسبت میدهد. یعنی پنداری را نیک میداند که در خدمت طبیعت باشد، گفتاری را نیک میداند که آنهم در خدمت طبیعت باشد و خلاصه، کرداری را نیک میداند که در راستای خدمت به طبیعت باشد. وی آب، خاک، آتش و هوا را که از عناصر طبیعت هستند مقدس شمرده است. رزق بدان خاطر مقدس است که از خاک برداشته میشود. این در حالی است که قرآن هم انسان را از خاک دانسته و برگشت او را به خاک میداند. با این وجود، چرا اکنون اینهمه از طبیعت فاصله گرفته شده است؟ آیا طبیعت همین یک مشت خاک و یا آب است؟ پیداست نه. هستی، خود طبیعت است. گیتی یعنی طبیعت. کوسموس= طبیعت. انسان نیز میکروکوسموس است. پس او هم ارزشمند است. چونکه آنچه در طبیعت هست، در او نیز موجود میباشد. پس چرا اینگونه بیشان و پایه شده است؟ چرا متاع و کالا گشته است؟ رهبرآپو همه تلاش، کوشش و مبارزاتش در راستای اولاً، آشتی انسان با طبیعت و برگرداندن او به دامان پرمهر مادر (طبیعت) و آزادی و رهایی انسان از قید و بند کالاشدگی و همچنین احیا و زندهگردانیدن روح آزادی در جامعه است. واضح است ایران نیز همچون همه کشورها از دست چنین امراضی مینالد و دنبال ناجی میگردد که او را از وضعیت اسفباری که دارد رهایی بخشد. از کالاشدگی، بیگانگی با طبیعت و نهایتاً ایرانی آزاد و دموکراتیک.
حال که با آوردن نمونههایی، اثبات نمودیم سیستم حاکم نمیتواند ایران و ایرانی را به آزادی برساند و روزبهروز او را در حالهیی از تیرهروزی و انفعال فرو میبرد و یا بهعبارت دیگر، حال که درد را تشخیص دادیم، باید از چارهیابی آن، کوچکترین تردید و درنگی را راه نداد.
اعتراضات مردمی در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران، بهطور آشکاری نشان داد که خلق دیگر به ستوه آمده و دگماهای حاکم بر ایران و جامعه ایرانی، آنها را به تنگ آورده و دنبال فرصتی هستند تا فریادشان را به نظاره عموم بگذارند. پیداست مساله موسوی و فلان و بهمان نیست. مساله کروبی و رفسنجانی هم نیست. مساله قرارگرفتن مردم در بحران و تلاش برای رهایی از آن است. مردم دریافتهاند که چگونه از اصل خویش دور شده و حاکمیت با آنان چه معاملهیی کرده است. این خوب است ولی خیلی کم است. باید دنبال آلترناتیو باشند. اظهار نارضایتی، بهکارگیری حقوق سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، مورد مطلوبی است ولی کافی نیست.
بهنظر من، تغییرات اساسی در قانون اساسی ایران، بهخصوص اصل 110 و 109 قانون اساسی که همه اختیارات را به ولی فقیه داده است. اصل ولایت فقیه و فلسفه آن خود، کوچکپنداشتن مردم است. زیرا که ولی فقیه و فرامین او را به خدا نسبت داده و بهمنزله جانشین امام زمان قلمداد میکنند. که این خود یعنی حقیردیدن، ناداندیدن و... مردم. فتوای ولی فقیه بر قانون و مقررات، ارجحیت دارد. آنوقت چرا مجلس، چرا انتخابات؟ مادامی که ولی فقیه بر همه کشور احاطه دارد، سیاستهای نظام را تعیین میکند، بر قوه قضاییه و مجریه اشراف دارد، آنگاه این دستگاهها و این همه هزینه برای چیست؟
پرداختن به مساله قومیتها، چرا که ایران موزاییک ملتهاست و هر کدام دارای رنگ خاص خود هستند که پیداست رنگ همه خلقها زیباست. بازتعریف جامعه، انسان، طبیعت، علم، اخلاق، پلوتیک، تاریخ و فلسفه. یعنی با نگاهی پوزیتویستی دیگر نمیتوان به الگوهای ذکرشده پرداخت. همین تعاریف ناقصاند که موجبات کالاشدگی را فراهم آوردهاند. این اصطلاحات را باید مدام مورد ارزیابی قرار داده و از تعریف تجزیهگشته آن خودداری نمود. چرا که انسان، طبیعت، علوم، اشیا همه دارای ارتباطی ارگانیک هستند نه مکانیک.
رهبری جامعه را مانند موجود زندهیی دانسته که هر کدام از اعضای آن، دارای ارتباطی تنگاتنگ با همدیگرند و بدون وجود یکی، وجود دیگری ناممکن خواهد بود. همچنین با بیماری یکی، دیگری هم بیمار میگردد و علوم هم از این قاعده مستثنی نیست. نهادهای اجتماعی هم همینطور. پس باید کل را دید و کل را سنجید. پرداختن به جزء بهصورت مستقل و جدای از کل، ما را در رسیدن به جامعه نوین باز میدارد. همین مساله موجب تقسیم نهادها، الگوها، پدیدهها و در نهایت تجزیه و ازهمپاشیدگی جامعه شده است. باید ازنو به جامعه پرداخت و جامعه نوینی را آفرید. جامعه نوین، جامعهیی آزاد، برابر و متعادلی خواهد بود. بایستی سیاست، تاریخ، فلسفه، ایدئولوژی، علوم اجتماعی، انسان، طبیعت و گیتی را بازتعریف نمود؛ علم را از یکجانبهنگری تکبعدی و صرف مادی نجات داد. باید متولوژی و متافیزیک را دوباره تعریف نمود و همچون مارکس، دیگر نمیتوان گفت که دین، افیون تودههاست. جامعه بدون متولوژی، فلسفه، دین و... مانند بدون آب است. منتهی چگونه متولوژی، متافیزیک و فلسفهیی؟ پیداست هیچ چیزی را نباید مطلقاً ارزیابی نمود. مطلقیت و ذهنیت مطلقگرایانه یکی از تاثیرات دگماتیسم دینی است که در شهروندان ایران ایجاد شده است. لذا باید بر ذهنیت مطلقگرایانه غلبه کرد. بدبینی، مکملیت، ناامیدی و... بهعنوان پیامدهای اندیشه مطلقیت بوده و حاکمان سیستم، از این امر برای تسلط بیشتر بر جامعه بهره گرفتهاند.
حکومت ایران، پررنگی را در واژه امت از بین برده است. امت در واژه سیاسی سیستم حکومتی ایران، نقش ملت در واژه سیاسی حکومتهای سرمایهداری را ایفا مینماید. از سویی، امپریالیسم با شعار ملت و ملتـ دولت، همه رنگها را نابود ساخته، شعار تکملت، تکزبان، تکپرچم را نصبالعین خود قرار داده و بدین شکل، انحصار و انحصارگرایی را رواج داده، همچنین هویت، زبان، فرهنگ، تاریخ و افتخارات ملی ملل را از بین برده و بدین ترتیب، تیشه بر ریشه ملت زده است. بهعبارتی دیگر، جذابیت و اهورایی فرهنگهای ملل را از میان برداشته و با استفاده از واژه ملت، ملتها را از جوهره و اصالت واقعی خویش تهی ساخته است. عاریسازی ملتها از فرهنگ واقعی خویش، موجبات فساد و بیبندوباری را فراهم آورده است. چراکه انسان بیهویت برای ارتکاب هرگونه بزه و گناه اجتماعی آماده است.
از سوی دیگر، واژه امت نیز همسان واژه ملت است. تحت نام اسلام و معتقدات اسلامی، موجب اشاعه تکزبان و تکفرهنگ شدهاند. پیداست این واژه، نقش واژه ملت را ایفا میکند. اصطلاح امت مقرر میسازد که زبان، ملیت، نژاد و فرهنگ بایستی در خدمت یک چیز باشند و آن نیز، گردآمدن در اطراف امت اسلامی است. یعنی فقط فرهنگ، زبان و... مطرح نباشد، عقیده و مرام ملاک قرار گیرد. طبیعی است اینها همگی نوعی آسمیلاسیون بوده که رنگ و قالب دینی بدان بخشیدهاند. جوهر امت و ملت یکی است، تکملت و تکدین عین همدیگرند. هر دو به رنگهای متعدد، اجازه عرض اندام نمیدهند. برای همین است که در قوانین ایران، مشاهده میشود که تقریباً تمامی مادههای قانونی، با عبارت "مطابق موازین اسلام" ختم میگردد. مثلا در اصل قانون اسلامی میگوید: «زن و مرد برابرند طبق موازین اسلام» و از این قبیل نمونهها. این موارد بهخوبی مبرهن و آشکار مینماید که تنها به یک فکر، یک عقیده، یک مرام و یک دین اجازه بیان و عرض اندام داده میشود. حاصل قضیه اینکه، ملتـ دولت و دولت دینی و تئوکراتیک هر دو یک هدف را دنبال میکنند و آن نیز، کشتن رنگها که خود منشا زیبایی و بالندگی هستند. ملل و اقوام مختلف، هر کدام با رنگ و زبان و آداب و عادات خویش، جامعه را میسازند و جامعه چیزی جز گردآمدن ملل مختلف در یکجا و طرز زندگی دستهجمعی نیست. نباید اینگونه باشد که "وجود تو به این شرط بستگی دارد که به همانند من باشی". اکنون دولت ایران هم همین را میگوید "تو هستی، اگر مطابق اقتضای ایدئولوژی رسمی حکومت باشی وگرنه تو نیستی." بایستی تمامی اقشار جامعه، قواعد و قوانین امت را برای خود اساس بگیرند که تعبیر به امت واحده میشود.
این در حالی است که اسلام محمدی (اسلام فرهنگی)، مخالف فرهنگهای دیگر نیست. یکی از بزرگترین اصحاب حضرت محمد "سلمان بوده که ایرانی است. حضرت محمد برای او، ارزش خاصی قایل است. ولی اکنون حکومتی که در ایران بهنام اسلام حکومت کرده و فرمان میراند، چنین امری را نمیپذیرد. لازم است همه، حاکمیت ولایت فقیه را قبول کنند. اگر به قوانین ایران و چارت تشکیلاتی حکومتی نظری بیفکنیم، این امر را بهخوبی خواهیم دید. مطابق اصل 109 و 110 قانون اساسی: «ولی فقیه، اختیارات و وظایف تقریبا نامحدودی دارد.» در اینجا به چند بند از این اصل اشاره مینمایم.
اصل 110 قانون اساسی میگوید: «ولی فقیه، حق تعیین سیاستهای کلی نظام را داراست؛ نظارت بر اجرای سیاستهای کلی نظام نیز حق اوست؛ انتصاب عالیترین مقام قضایی، رییس سازمان صدا و سیما و فقهای شورای نگهبان را بر عهده دارد؛ از صلاحیت صدور فرمان همهپرسی جنگ و صلح و رفع مشکلات بهمیانآمده میان دولت، مجلس و قوه قضاییه برخوردار است و اینکه فرمانده کل قوا میباشد.
در هر جایی، امر، ادارهیی، در کلیه مسایل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و هر ماموری که برای تصدی کاری استخدام میگردد از بالاترین تا پایینترین رده باید ولی فقیه را قبول داشته باشد و از فرامین و فتاوی او اطاعت نماید. بر مجلس احاطه دارد از طریق فقهای شورای نگهبان. چرا که مطابق اصول 91ـ97 قانون اساسی شورای نگهبان اگر نباشد مصوبات مجلس شورای اسلامی، اعتبار قانونی نخواهد داشت. شورای نگهبان از ناحیه ولی فقیه منصوب میشوند. بدون آنها مصوبات مجلس قابل اجرا نیستند. باید آنها مصوبات را تایید نمایند تا بتوانند قابلیت اجرا داشته باشد. پس مجلس، فرمالیته و شکلی است، دکور است و نقشی در جامعه ندارد. چگونه است دوازده نفر شورای نگبهان بتواند بر اراده مجلسی که نمایندگانش ظاهراً از ناحیه آنها انتخاب شدهاند نظارت کند؟
در این خصوص، مطلب و گفتن زیاد است و در این مقال، پرداختن به همه ابعاد آنها دور از گنجایش موضوع است. تنها بهعنوان نمونهیی جهت اثبات تکرنگی، زیر نام امت به مطالب فوق اشاره نمودم که همین خود روشنگر موضوعات و حقایق بسیاری است. باید این تکرنگی را از بین برد. این مرکزیت را باید شکست. مرکزیتی که با نام و تحت عنوان ولایت فقیه بر سراسر زندگی فردی و اجتماعی چنگ انداخته است نمونه بدی برای مرکزشدن و مرکزدیدن شده است. بیماری مرکز، مرکزگرایی، اقتدار و قدرتگرایی یکی از نتایج نامیمون آن مرکزیتگرایی مطلق است. ولایت فقیه که تمثیل حاکمیت است از بالاست و مردم در پایین این هرم هیرارشی قرار دارند. آثار مرکزیت و هیرارشی در ایران بهخصوص باعث شده است که اقشار مردم، موزاییک خلقها نتوانند در سرنوشت سیاسی و اجتماعی خویش نقش ایفا نمایند.
رهبری در دفاعیات خود بهویژه در کتاب دفاع از خلق و تمدن دموکراتیک و جامعهشناسی آزادی، چارت تشکیلاتی سیستم را ارایه دادهاند که خلاصه آن، آلترناتیو مدرنیته کاپیتالیسم مدرنیته دموکراتیک را عنوان کردهاند که اساساً در جامعه مبتنی بر اخلاق و پلوتیک خلق بر سرنوشت خود حاکمیت مییابد.
کوچککردن دولت بهوسیله نهادهای مدنی و نهایتاً حاکمیت خلقها. هر خلق بنا به ویژگیهای فرهنگی، اقتصادی و تاریخی خود البته در داخل سرزمین ایران بتواند بد سرنوشت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خویش حاکم باشند. ممکن است گفته شود نهادهای مدنی در ایران موجود است ولی جوهر این نهادها، دولتی هستند و در چارچوب اهداف دولت. بایستی همه اقشار و طبقات دینیـ اتنیکی، زن و مرد، جوان و پیر بتوانند در اداره جامعه نقش داشته باشند. بدون درنظرگرفتن اختلافات زبان، قوم، جنس و.... کنفدرالسیم دموکراتیک میتواند آلترناتیوی مطلوب باشد. زیرا که این مدل، مشکلات اجتماعی را تشخیص داده و راهحل ارایه کرده است. مخالف هرگونه انحصار دولتی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. زیرا که ریشه نابسامانیهای اجتماعی انحصار است. از طرفی هم همانگونه که گفتم ویژگیهای خاص جغرافیایی را مد نظر قرار میدهد. تنها در این صورت میتوان به مشکلات اجتماعی پایان داد. طبیعتا مردم ایران هم در چنین سیستمی میتوانند به سعادت برسند.
مسوولان نظام اسلامی ایران پی بردهاند که ایران در حال انفجار است. دیگر مشکلات به حدی رسیدهاند که راه حل میطلبند. لذا دست به برخی اقدامات زدهاند. بهویژه انتخابات دهم ریاست جمهوری، این امر را به اثبات رسانده است. سعی میکنند همانگونه که بدان اشاره نمودم زنان و جوان را مخاطب قرار داده و چنین وانمود کنند که به نقش آنها واقفند و میخواهند از آنها در دولت و امور اجتماعی بهره گیرند. حال آنکه مشکل به حدی است که چنین اعمالی نمیتواند پاسخگو باشد. اکنون مطرح کردهاند که از زنان در پست استانداری استفاده خواهند کرد. قبلا هم خاطرنشان ساختم که زنان با ذهنیت خود که وارد کار نمیشوند. بالعکس متصدی چنین اموری را بیشتر به نظام مشروعیت میدهد و نظام بهعنوان ابزاری تبلیغاتی از آن استفاده مینمایند.
اقدام به برخی اقدامات اقتصادی نموده است. اکنون لایحه عادلانه و تعدیلکردن یارانهها در مجلس مطرح است و دولت مانند معجزهیی از آن یاد میکند. حال آنکه اضافهشدن چند تومان به قیمت بنزین و یا چیزهای دیگر چه زیانی به انسان ثروتمند وارد میآورد؟ چرخهای اقتصادی و بازار دست آنهاست. اگر دولت به آنها یارانه ندهد آن هم مواد مورد احتیاج توده فقیر را گرانتر کرده و بدینوسیله جبران مافات مینمایند. کجای این لایحه معجزه و خدمت به تودههای مردم است که اینگونه به بوق و سرنا میزنند.
در قوانین جزایی و کیفری و مدنی برخی اصلاحات انجام میدهند. پیداست هیچ کدام از این اقدامات، مشکل را حل نخواهد کرد. مشکل را باید ریشهیی در نظر گرفت. مشکل، جوهر نظام است. مشکل مفهوم و برداشت ملت یا امت است. مساله، مساله بردگی جامعه مخصوصا بردگی زن است. مشکل، گسست انسان از جوهر و طبیعت خویش است. مشکل، عدم دخالتدادن انسانها در انتخاب سرنوشت خویش است. مشکل، دگماتیسم و غلبه بر آنهاست.
با توجه به این واقعیات، گذار دولت از این حالت و موقعیت و نهایتاً توجه به خواستهای دموکراتیک خلقها، امری اجتنابناپذیر و حتمی است.
به امید جهانی مملو از عدالت و حاکمیت خلقها بر سرنوشت خویش.
قاضی آواره، عضو دیوان عدالت KCK
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42