بیخبر از پس پردهها/ ماهیت تاریخی سیستم
26 Sibat 2015 Pêncşem
مراتب قدرت در تاریخ کیهانی تمدن را میتوان در نهادهای مفرد از کیهان یعنی خانواده، خاندان و شرکت مدرنیتهیی بویژه در خاورمیانه یافت...
رامین گارا
سیستم، به قول عبدالله اوجالان، همان ماشین تمدن است. در بطن تمدن سه شکل نظام تمدنی سر برآوردهاند که بنیانهای سیستم میباشند و برعکس آنچه تصور میشود، فرد، در آن بیحیات بوده و بهمثابهی مرگ انسان است؛ این سه خاندان، خانواده و شرکت مدرنیته است (اوجالان). این سه مقوله، در ضدیت با قبیله و در بطن خود آن سربرآوردند. قبیلهستیز و به عبارت بهتر، کمونستیز میباشند. سیستمی که بهمثابهی یک قالب ماهیتی تمدن از آن بحث میکنیم، در ضدیت با حیات کمونی کلانـ قبیله ظهور یافت و تاکنون ادامه دارد. سرآغاز شکلگیری سیستم و نطفهی آن، خاندان است که پیشتر در کلان و قبیله وجود نداشت. فرد و مناسبات افراد در کلان قبیله، آزاد و برابر بود. شکل خاندانی، اولین تمایز و تبعیض میان دو فرد و بصورت کلی میان انسانها شد. کنش ارتباطی و روابط متقابل افراد روبه ضایعشدن نهاد و اوج آن به لحاظ تبعیض وحشیانهی سیاه در نظام بردهداری و از منظر تبعیض سفید در مدرنیتهی کاپیتالیستی بود.
خانواده بهمثابهی یک نهاد میتواند سالم و آزاد باشد، اما سیستمی حاکم است که از این روند حیات جلوگیری میکند. هر خانوادهیی بعد از لحظهی تشکیل، گرفتار سیستم میشود. مراتب قدرت در تاریخ کیهانی تمدن را میتوان در نهادهای مفرد از کیهان یعنی خانواده، خاندان و شرکت مدرنیتهیی بویژه در خاورمیانه یافت. بحث از فرد آزاد در این سیستم سهمحور، بیهوده است. نهادهای قدرت امروزی یا از خانواده و خاندان ریشه میگیرند و یا از گروههای الیگارشیک خاندانی. شناساندن گروههای الیگارشیک خاندانی در ابتدا، ضروری مینماید. نمونه جالب و بارز آن را میتوان در تاریخ معاصر ایران یافت: پهلوی و آیتاللهی. نظام پهلوی، نمونهی آشکار یک خاندان پهلوی رضاشاهی است که قدرت را بهصورت سلسله مراتب از خانواده پهلوی تا خاندان پهلوی و شرکتهای مالکیتی تصاحبی ملی میکند. اما نمونهی آیتاللهی بعد از انقلاب، بصورت نظام جمهوری اسلامی ایرانی متفاوت از نوع جمهوری فرانسه سربرآورد که در این نمونه، خاندان خمینی در مراتب تشریفاتی قدرت موجودیت خود را حفظ میکنند، ولی قدرت اساسی در قبضهی گروه فرادست آیتاللههاست. در این نمونه، بجای فرزند خمینی، یک مرجع دینی ـ سیاسی عضو گروه الیگارشی دینی بر مسند مینشیند، اما بازهم نوعی خاندان است. قابل ذکر است که حتی در دوران باستان هم خاندانهای اصیل، افراد خارج از خاندان و خانواده خود را بهعنوان وزیر و صدراعظم در عضویت خاندان خود پذیرفتهاند. هر دو نمونه حتی در کوردستان کنونی بصورت مختلط و تمام عیار بهویژه در جنوب کردستان مشاهده میگردد. خاندان بارزانیها نمونهی قابل ذکر است. هر سه محور خاندان، خانواده و شرکت مدرنیتهیی بخوبی عیان است. طوری که خاندان و خانواده بارزانی بهعنوان یک نظام ضدحیات و فرد آزاد و برابر در حیطهی قدرت دولتی غیر از قدرت سیاسی ـ ایدئولوژیک، قدرت سیاسی را با انحصار سرچشمهها و منشاهای اقتصادی و شرکتها، غصب مینمایند. در این میان ماهیت حیات آزاد چنان است که بهرغم مقتدربودن در سیستم حاکم، حتی مقتدرترین فرد خاندان، آزاد نیست؛ زیرا بزرگترین خصیصه این شکل و نظام اقتدارگرا، در گروبودن کل حیات فرد مقتدر است، آن هم در دست سیستمهای هژمونی جهانی. هم خانواده، هم خاندان و هم شرکتها و عمل ارتباطیـ تجاری آنها زیر کنترل شدید ید قدرت و هژمونی جهانی پدیدآورندهی آن است. در جهان کنونی هیچ شرکتی نمیتواند خود را از تاثیر ویرانگر کلانشرکتهای سیستم هژمونی جهانی مدرنیتهی کاپیتالیستی برهاند. خاندان صدام، مبارک و طالبان بزرگترین نمونههای عبرتآموز آن میباشند. تغذیه این سیستمها هم از لحاظ ایدئولوژیک (ایدئولوژی یعنی اینکه هیچ جامعهیی انسانی، بدون ذهنیت و اعتقاد نمیتوانسته وجود داشته باشد. "اوجالان")، سیاسی و اقتصادی از جانب مدرنیته کاپیتالیستی صورت میگیرد که سرآغاز شکلگیری آن، ظهور خاندان در ضدیت با اشکال حیات کلان و قبیله بود. امروزه چندین سازماندهی و نیروی خارج از سیستم حاکم وجود دارند که بر ضد سه محور فوق برخاستهاند: سازمانهای فمینیستی، اکولوژیک و تاحدودی هم آنارشیستها و طرفداران انقلاب سبز و سازمانهای مدنی.
نظام خاندانی، خود، محصول نظام طبقاتی هیرارشیک است. در این نظام هیچ فردی یافت نمیشود که آزاد و مختار باشد. هیچ کس از وابستگی حتی در مراتب قدرت، رهایی ندارد. سیستم حاکم یعنی کنترل ذهنیت و اعتقاد فرد و تنظیمنمودن آن مطابق خواست خود. فرد باید چنان منعطف گردانده شود تا بهراحتی پذیرای هضم خوراک کلانشرکتهای لویاتان شود. در باستان هر خاندان نورسیده نمادی از هویت اجتماعش، یعنی بتخدایی ساخت. بعدها با گذر زمان و تحکیم نظام هیرارشیک، چندین قبیله خاندانی با هم متحد شده، ولی در این حال ضروریست که خدایانشان هم متحد و یکی گردانده شوند، لذا گروه پانتئون شکل میگیرد؛ مطابق طبیعت و سرشت حس قدرتطلبی فرادستی خاندان بر دیگری و رقابت قدرتطلبانه و اصیلبودن خاندانی و نژادی حکم میکند که یکی از خدایان که خدای خاندان برتر و نجیب است، بهمثابهی خدای خدایان برگزیده شود، اینگونه، یگانگی قدرت و سیستم از آن زمان شکل میگیرد. چهبسا ماهیت سیستمهای هژمونی امروزی بازتاب همان فرهنگ اقتدارگرایی و سلسله مراتب آن است. یگانهبودن یک خدا یعنی زیردستساختن و بردهکردن فرد. بازهم اثبات میشود که سیستم چیرهتر از فرد است، اما فرد آزاد تنها سهمی از مقاومت و دفاع و جنگ کیان برایش باقی مانده و لذا حماسهی تاریخ آزادیخواهی را شیرازه بسته است. تاریخ واقعییی که نوشته نشده، تاریخ "شناخت" است.
تاریخنویسی ـ سیستم
اگر بهخوبی در متدهای تاریخنویسی رسمی مداقه کنیم و آن را مورد بررسی موشکافانهی ساختاری و کارکردی قرار دهیم، متوجه میشویم که سیستم و یا سیستمها چگونه شکل گرفتهاند. روشهای تاریخنویسی رسمی دولتها و هژمونگرایان، مدام توجه اصلی را به وقایع و رویدادهای رسمی دولتی مبذول داشتهاند نه اجتماعی. بر این روش متکی بودهاند، زیرا جنبهی تبلیغاتیشان مگر آنگونه ممکن گردد. لذا زحمات، دردها و آلام و جانباختنهای دهشتناک خلقهای ستمدیده، زیر این لایهی رسمی دولتی مدفون گردانده شده است. در طول تاریخ, پدیدهی انقلاب از دو بخش تشکیل شده:1ـ نیروهای مردمی. 2ـ رهبران و گردانندگان انقلاب که تودهیی گروهی محدود هستند. انحرافات در انقلابها به سبب تصاحب دسترنج و عمل انقلابی نیروهای مردمی به میان آمده. تنهی انقلاب را خلقها تشکیل میدهند، ولی تمامی پیروزیها از آن گردانندگان ضدانقلاب بوده است. این امر به خاطر حاکمیت نیروهای هژمونی هستند که رهبریت انقلابات را تصاحب نموده و انقلابها را بر پل "ضدانقلابی" عمدا گذر دادهاند. این سنت دیرینه در انقلابهای امروزی نیز استمرار دارد، اگر بخوبی توجه کنیم، امروزه در سطح جهان در بنیان وسایل رسانهیی و ارتباطات جمعی، مرجع اصلی تبلیغات و آگاهیها، به تمامی دولتی و رسمی است. تنها به اخبار و گزارههای منتشر شده رسمی از جانب دولتها، استناد میشود و دیگر "منبع باورها" بیانات رسمی است. این امر سبب گشته که در ثبت وقایع و رویدادهای تحول دیالکتیکی، انحرافات تا درجهی عوامفریبی، اوج گیرد و تمامی رنجهای خلقها و تودههای جانباز زیر این لایههای گندیده، اما به ظاهر خوشنما، پوشانده و دفن گردد. اوضاع رسانهیی امروزی در سطح جهان، گلوبالیزهشدن این متد رسمی را بسط و ترویج می دهد. نبض رویدادها و پدیدهها و نحوه شکلگیری و جهت دهی آنها به تمامی در دست نیروهای هژمونی رسمی است. در چنین ساختاری از سیستم، کارکرد دستگاهها و نهادها به تمامی مطابق گزارههای رسمی دولتی بهمثابه یک دستورالعمل مطلق و قطعی، میباشد. لذا به خاطر همین امر است که باید گفت: قبل از اینکه آرمانی اقتصادی را در اولویت قرار دهند، آرمان ایدئولوژیک و سیاسی را مدنظر دارند. این تاریخنویسی رسمی و دولتی است نه جامعهشناسانه. اینکه امروزه با بیشرمی تمام، انقلاب رنسانس و مراحل بعد از آن یعنی رفرماسیون و روشنگری را محصول و رهاورد کاپیتالیسم میدانند، برخاسته از همین متد عملکردی تاریخنویسی است. در این تاریخ، هستی و کیان دو صاحب اصلی انقلاب یعنی فرد و اجتماع حذف شدهاند. ماهیت عوامل و نیروهای هژمونی را بصورت دقیق و آشکار میتوانیم در این نوع تاریخ بازخوانی کنیم. تمامی انقلابات استقلالطلبی و رهاییبخش بهویژه در قرن نوزده و بیست به چنین عاقبتی گرفتار شدهاند.
این سیستم نوین بعد از رنسانس، شدیدا طبقاتی است، اما با این تفاوت که طبقهی بورژوا در سیستم کاپیتالیسم، دچار نوسان و تغییر پایگاه طبقاتی سریعتری در مدت زمانی کوتاهمدت با کمک سرمایه و سود است. تغییر پایگاه طبقاتی سریعتر گشته، اما هیچگاه از میان نرفته. فرد در عطش دستیازیدن به سرمایه و سود بیشتر مدام به این دیوار و آن دیوار کوبیده میشود و این تاختن و تازیدن مرگبار اگر یک لحظه زمانی متوقف گردد، هستی و موقعیت فرد روبه مسکینی و به خطر میافتد، زیرا اینگونه تنظیمش کردهاند. تنزل و سقوط از پایگاه طبقاتی فرادستی به پایگاه فرودستی توسط سرمایه و سود تنظیم میگردد. فرد چنان وابسته و نیازمند بدان گردانده میشود که گریز از آن برایش خطر امحای موجودیت و طردش را به دنبال دارد. در حقیقت، گرفتار یک ماشین خودکار به نام سیستم است. سیستم چنان کوک گشته که حفظ موقعیت برتر طبقهیی صرفا با انحصار سرمایه و سود طی یک رقابت شدید میان افراد صورت میگیرد. هیچ هژمونییی بدون انحصار ممکن نمیگردد.
بحران یعنی چه؟ وقتی که یک نیروی هژمونگرا با توسل به صنعتگرایی سرمایهداری، تمامی عرصههای اقتصادی کسب سود بیشتر و ارزش افزوده را با هدف قراردادن ذهنیت افراد با استفاده از هژمونیی ایدئولوژیکی، به سود خود تنظیم مینماید و نیازهای اساسی جامعه را در وظایف خود حذف میکند و در نتیجه فرد، جامعه و محیط زیست هم قربانی این میل عطشناک سود بیشتر میشوند، در این حال، بحران روی میدهد. ماهیت اساسی سیستم اینگونه بر ما آشکار میگردد. حذف برآوردن نیازهای جامعه از دستور کار، تمامی اصول دموکراسی را به ستیزه میخواند و روپوشی تقلبی و ظاهرسازانه بر آن میپوشد. جامعه و فرد در قالب نیروی کار برده شده و محیط زیست هم در قالب مواد اولیه قربانی ولعهای این سیستم میشوند. تمامی جوامع امروزی که دولتی شدهاند، جامعهی جنگی میباشند. در هیچ قارهیی دولتی یافت نمیشود که دولت آشتی باشد، چنین دولتی وجود خارجی ندارد، زیرا دولت یعنی جنگ و میان دو دولت هیچگاه صلح و آشتی برقرار نیست و هرآن احتمال جنگ فیزیکی وجود دارد.
+ اقتصاد کاربردی مورد قبول است که ارزش کاربردی را در مقابل سود حداکثری جایگزین می نماید.
+ آنکه قانون اساسی را به خواست خود تنظیم مینماید ولی قانونی نانوشتهی فرای آن را پیروی میکند و سپس مطابق آن، هنگام نیاز بحران میسازد و رفع هم میکند، بنیان سیستم است؛ بنیان سیستم هم متشکل از گروهها و نهادهای الیگارشی بروکرات هست که هر مرزی را به دلخواه تعیین و در عین حال از آن نیز تجاوز میکنند. اساسا قانونهای اساسی دولتی، صورت محسوس این پدیدهی پنهانی سیستم است، اما روی راستین آن نانوشته است. سیاست الیگارهای بروکرات بر بنیان "بهرهمندسازی" و "محرومیت" است؛ آنها مزدوران و کمپرادورهای خود را به آسانی از ثروت و قدرت کنترلشده بهرهمند میسازند و از طرف دیگر، ناراضیان و به قول خود مزاحمان را محروم میسازند. این عملکرد آگاهانه سبب میشود که لایههای اخلاقی و سیاسی حقیقت اجتماعی فروریزد. محرومیت تودههای ستمدیده همزمان به معنای محرومیت از اخلاق و سیاست است که عقوبت آن، دچارشدن به بیحقیقتی است. عملکرد این نیروهای هژمونی چنان مرموز و ساحرانه است که تشخیص صحیح از نادرست را آنچنان آشفته مینماید که کماکان ناممکن میگردد و تشویش اذهان هم اوج بحران میباشد که در آن بیحقیقتی و بیهویتی در حد ذروه است. این سیستم مرموز، بجای اقتصاد و ارزش کاربردی که مطابق رفع نیازهای معیشتی جامعه عمل میکند، ارزش سود حداکثر را جایگزین نمودهاند و روش عملکرد چنان است که بجای رقابت سالم، جنگ را جایگزین کردهاند، زیرا جنگ شیوهیی است که طی آن طرف سودپرست مطلقا سرمایهها را بدست میآورد. جنگ نوعی رقابت ناسالم است.
نگهدارندهی سیستم
تنهی سیستم بطور کلی متشکل از کابینهی دولت، ارتش منظم، ادارات منظم بروکراتیک و شرکتهای کلان است با زیرمجموعههای وزینشان. این تشکل نگهدارنده، تمامی مقاومتهای حفظ موجودیت سیستم را به عهده دارد و کل عرصهی قدرت را تشکیل میدهند. اما بطور کلی، روح سیستم و اسکلت آن، "قانون" است. بدون قانون، نه قدرت و نه سرمایه و آخر سر نه خود سیستم نمیتوانند حتی برای یک لحظهی کوتاه و دوام بیاورند. قانون، دستورالعمل مشروعیتبخشی به سیستم است؛ بدان ماهیت ویژه میبخشد. هماکنون سرمایهداری از طریق استراتژی گلوبالیسم، قانونهای ویژهی خود را جهانی میکند. اگر چیزی به نام قانون وجود نداشته باشد، نمیتوانیم بگوییم سیستمی وجود دارد و اگر قانون سرآمد نباشد، نمیتوانیم بگوییم سیستم سرآمد است. لذا اگر قانون با آن ماهیت امروزیش وجود نداشته باشد، آنگاه انسان سرآمد میگردد. قانون یعنی انکار و حذف اراده. یعنی تعیین سرنوشت انسان بدست سیستم نه خود او. آنچه از قانون ترشح میشود، "حکم" است و قدرت از بطن قانون زاده میشود. قانون را با اصطلاح فریبندهی "حقوق" تفسیر و تمجید میکنند و با این جلادهی و لاپوشانی، عقلیتی سحرانگیز میآفرینند. سیستم از راه گلوبالیسم قانون و قانون گلوبالیسم به تحکیم قدرت خود میپردازد، اما از سوی دیگر با ترویج نسبیگرایی پوزیتیویستی که شدیدا علمگرا و پدیدهگراست، انسان را در عرصه عمل و مقاومت ضعیف میسازد که بهقول عبدالله اوجالان: «نسبیگرایی:حالت دورگردانیدهشدن کامل انسان تحقیرشده را از "قاعده، راه و روش" بیان مینماید». همچنانکه میدانیم پراگماتیسم، اساسیترین شکل فلسفی است که پیروی میکنند. پراگماتیسم یعنی منفعتپرستی و انکار قاعده، مبدأ و اصول». تنها منفعت را در چشمانداز دارد. تبلیغ اساسی آن این است که بینهایت روش و قاعده حصول به آرمان را ارایه مینماید، اما در بنیان خود گزاره بینهایت یعنی عدم پایبندی به یک روش در فرایند منفعتطلبی. زیرا به گفتهی آنها، قاعده و روش خاص انسان را از رسیدن به نفع مورد نظر، سود بیشتر و قدرت تثبیتشده باز میدارند و اخلاق و وجدان را تحمیل مینمایند. و اخلاق و وجدان هم مستلزم گذشتن از امیال و منافع خود به سود دیگری در بسیاری موارد است. پراگماتیسم میگوید که هرکسی قانون مخصوص خود را دارد و اینگونه هوس رقابت ناسالم را عطشناک میسازند.
خدای سرمایه
در سیستم، آنچه حکم حاکم ابدی و ازلی دارد، سرمایه است نه سرمایهدار، زیرا این سرمایه فینانس است که پایگاه طبقاتی فرد را مشخص میسازد. برخورداری از سرمایه یعنی سوژهبودن و عدم برخورداری یعنی ابژهبودن. چرا امروزه پایگاه طبقاتی فرد بسیار سریع تغییر میکند؟ امروزه کیفیت تشکل طبقاتی تفاوت بسیار با کیفیت دیروزین دارد. در گذشته پایگاه طبقاتی فرد ثابت بود و مراتب آریستوکراسی ـ بردهداری در قالب سوژهـ ابژه ثابت بود؛ اما امروزه سرمایهی فینانس این امر را با تحولی لرزان روبرو ساخته است. در سیستم گلوبالیسم اقتصادی سرمایهدار صرفا از پایگاهی سوژگی برخوردار است، اما حرف اول را نمیزند، حرف اول از آن سیستم قانونی ـ اداری است که خود سرمایهدار در لای چرخهای غولپیگر مدام گردان آن، اسیر است. هرچند برده در مدت زمانی کوتاه میتواند پایگاه طبقاتی خود را تغییر دهد، اما اساس مساله این است که این تغییر، سقوط از ابژگی به سوژگی است که مقولهیی متفاوتتر از ابژگی نیست، در این امر هم نفی حیات صورت میگیرد. بعبارت واضحتر، موقعیت سوژه (سرمایهدار) را همیشه سرمایه و قدرت تعیین میکنند (اوجالان). کل جهان و در راس آن آمریکا، توسط کلانشرکتها اداره میشوند که بر بنیان رابطه غالب و مغلوب صورت میگیرد. روابط از نوع غالبـ مغلوبیت، برآورندهی سرمایه و قدرت است. هیچگاه معلوم نیست که یک سوژه سرمایهدار کَی و چگونه غالب و کَی و چگونه مغلوب میگردد. "کسب سود و ورشکستگی" دو لبهی تیز نابودگر سیستم میباشند. سرمایه و قدرت دو نماد بنیادین در سیستم هستند که انسان مدام اسیر آنهاست. در این میان، انسان و روابطش دچار کالاشدگی و شیوارگی میگردد. وقتی که سرمایه و قدرت متکثر میشوند، در آن صورت این سیستم بوده که سرآمد است نه علم، زیرا کلیت علوم را دچار انشعاب و دورشدن از یکدیگر میکنند. اولین تجزیهی علوم با سربرآوردن سرمایهداری به میان آمد. فاصلهگرفتن علم از اجتماع به معنای فاصلهگرفتن انسان از ارادهمندی سیاسی است، لذا انسان, حذف و سیستم جای آن را میگیرد، نوعی آریستوکراسی به میان مییید که آریستوکرات اساسی سیستم اداره و مدیریت یعنی ایدئولوژی سرمایه سرمایهداری است. اینگونه، علم بهصورت سرمایه درمیآید و آرمان آن ایجاد سیستم و در نهایت قدرت است. سیستم، علم را وسیلهیی برای دویدن در پی مزد و سرمایه تبدیل نمود. به همان اندازه که نهادهای سیاسی و وزارتخانهها، پایههای قدرت را تثبیت ساختند، مراکز آموزشی هم بنیان سرمایهیابی را ترویج بخشیدند. مدرکگرایی، محرکی است که مدام انسان را در پی سیستم میدواند. این، وجدان و رابطهی جمعی جامعه است که حصول حقیقت را تعیین مینماید.
+(برای بخش سیاست)
پس از ماکیاولی، سیاست، هنر بهتر و آسانتر زیستن است و بر بنیانی اخلاقی، یعنی اخلاق درستکار و نیکزیستن استوار نیست. اوج این نوع سیاست، فلسفه سیاسی پراگماتیسم است که جهت آسانتر زیستن تنها به منفعت فکر میکند و برای منافع خود تمامی اصول، مبادی و قواعد را از میان برمیدارد.
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42